مهدى جان، امروز مىخواهم از سوز عشق برایت بگویم. از سوز عشقى که مرا مجنون تو کرده است؛
امّا هزار افسوس که خانه دلم را براى تو مهیا نساختهام. عاشق تو هستم؛
نمىدانم این عشق سوزان در کجاى جانم جاى گرفته است که چنین بى تابم کرده.
مولایم، شرمندهام از اینکه خانه دلم را براى حکمرانىات مهیا نساختهام؛
از کاروان عاشقان واقعىات عقب ماندهام و مرکب را هوارى ندارم که به این کاروان شورانگیز دست یابم.
مىترسم هرگز به آستان جلالت ره نیابم و چون غبار بازمانده از کاروانها در تهیدستى و سرگردانى فرو روم،
بى هیچ آرامشى و پناهى.
دریا آشنایان به عمق دریاى عشق فرو رفتند و من در ساحل ماندهام.
نه چشمى دارم که آن همه زیبایى را ببینم و نه انسى با امواج که با آنها در آمیزم و نه پرتوى از عشق که به حقیقت راه یابم.
یا قاطع البرهان،
همه مرغان نغمه خوان به عشق تو مىسرایند. همه چشمهها به عشق تو مىجوشند.
گلها و گیاهان به عشق تو جان مىگیرند. ایمان دارم که
[دجّال]ها رسوا مىشوند و [سفیانى]ها سر به نیست مىگردند و فریاد تو،
نداى حیات بخش تو و مهرورزىهاى تو کران تا کران را در بر خواهد گرفت.
اى آقا و مولایم،
همه عاشقان دلسوختگانت از تو مىخواهند
خداى را براى نزدیک شدن ظهورت بخوانى تا غمها مان کاستى پذیرد.
امام خامنه ای در بیانات در جمع دست اندکاران
انتخابات یازدهم ریاست جمهوری
در خصوص شاخصه های اصلح فرمودند:
کسانی هم که صلاحیت ها را می خواهند ملاحظه کنند
و بر اساس آن تصمیم گیری کنند،
همه چیز (شاخص ها) را باید در کنار هم ببینید؛
رئیس جمهور باید هم کاری باشد، هم باید مردمی باشد،
هم باید مقاوم باشد، هم باید ارزشی باشد،
هم باید باتدبیر باشد، هم باید پایبند به
قوانین و مقررات باشد –مجری قانون است- ،
هم باید درد مردم را احساس کند، هم باید همه طبقات مردم را باهم
ببیند؛ اینها خصوصیاتی است که در انتخاب آن
کسی که ما می خواهیم کلید کشور را، کلید اجرای به او بسپریم نقش دارد. 16/2/92
قطار تهران - کوفه در ایستگاه دارالحکومه توقف مىکند. زودتر از بقیه مسافران پیاده مىشویم و خود را به دفتر مرکزى حکومت مىرسانیم. وقت ادارى تمام شده است و هوا تاریک است. مردى ما را به داخل دفتر مىخواند. چراغى روشن است. دور آن مىنشینیم و منتظریم تا چراغ بیتالمال را خاموش کند؛ ولى از نگاه آرام و سکوت پرمعنایش مىفهمیم که این مصاحبه را تبلیغ حکومت الهى مىداند و حتى کاغذ و قلمى در اختیار ما قرار مىدهد.
شما به عنوان حاکم دولت اسلامى نبوى چه تعریفى از ریاست دارید؟
ریاست، میدان آزمایش شخصیتهاست؛ فقط همین
با این حساب، هدف از تشکیل حکومت چیست؟
هدف حکومت، بر گرداندن نشانههاى حق به جایگاه خویش و اصلاحات در سرزمینهاى خداست تا بندگان ستمدیده در امنیت زندگى کنند و قوانین فراموش شده، بار دیگر اجرا شوند.
شما فکر مىکنید فاصله میان حق و باطل چقدر است؟
(آقا دست خود را میان چشم و گوش خود قرار مىدهد و مىفرماید) فاصله، همین چهار انگشت است. حق چیزى است که بگویى دیدم و باطل همان است که بگویى شنیدم.
امروز مسائل به قدرى مبهم است که نمىشود فهمید چه کسى راست مىگوید؟
چون حق را نشناختید تا اهل آن را بشناسید.
آیا در جامعه اسلامى گناه و یارى نرساندن دیگران به اسلام گناه محسوب مىشود؟
همه افراد جامعه در غم و شادى هم شریکند؛ مگر نه این که شتر ماده ثمود را یک نفر کشت؛ ولى عذاب آن همه را در بر گرفت
زندهتر از تو کسى نیست - چرا گریه کنیم؟
مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم
هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید
ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟
رفتنت آینه آمدنت بود، ببخش
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم
ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر
مىتوانیم به جان شهدا گریه کنیم؟
گوش جان باز به فتواى تو داریم، بگو
با چنین حال بمیریم وَ یا گریه کنیم؟
اى تو با لهجه خورشید سراینده ما
ما تو را با چه زبانى به خدا گریه کنیم؟
آسمانا همه ابریم گره خورده به هم
سر به دامان کدام عقدهگشا گریه کنیم؟
باغبانا زتو و چشم تو آموختهایم
که به جان تشنگى باغچهها گریه کنیم
(مجله پرسمان)
پدر ای چراغ خونه! مرد دریا، مرد بارون
با تو زندگی یه باغه، بی تو سرده مثل زندون
هر چی دارم از تو دارم ، تو بهار آرزوها
هنوزم اگه نگیری، دستامو می افتم از پا . .
مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که میتپید و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود .
مسجدجامع خرمشهر، مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بیپناه یپناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهایی بود که جز در پازپسگیری شهر برآورده نمیشد.
مسجد جامع، همه خرمشهر بود.
خرمشهر از همان آغاز، خونینشهر شده بود. خرمشهر خونین شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزمآوران و بسیجیان غرقه در خون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق میتوان نگریست؟
آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیتبه شهادت رسیدند
و پیکرهاشان زیر شنی تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آبو باد و خاک و آتش پیوست. اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدادرنمییابند.
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب، شیرینتر است؛ و نگو شیرینتر، بگو بسیار بسیار شیرینتر است.
راز خون در آنجاست که همه حیات به خون وابسته است.
اگر خون یعنی همه حیات… و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست پس، بیشترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند.
راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسی میبخشد که این راز را دریابد.
آن کس که لذت این سوختن را چشید در اینماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمییابد.
آنان را که از مرگ میترسند از کربلا میرانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب کردهاند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد.
آنان را که از مرگ میترسند ازکربلا میرانند. وقتی که کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت،هنگام آن بود که شبی عاشورایی برپا شود و کربلائیان پای در آزمونی دشواربگذارند…
کربلا مستقر عشاق است و شهید سید محمد علی جهانآرا چنین کرد تا جزشایستگان کسی در آن استقرار نیابد.
شایستگان، آنانند که قلبشان را عشق تاآنجا آکنده است که ترس از مرگ، جایی برای ماندن ندارد. شایستگانجاودانند؛
حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بیانتهای نور نور که پرتوی از آنهمه کهکشانهای آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.