زمزمه
آیا شودکه جام مرا پر سبو کنی؟
در این خرابه با من دل خسته رو کنی؟
آنقدر می زنم به سرو صورت و لبم
تا قصه سرو لب خود بازگو کنی
ای ماه من که طی سفر گشته ای هلال
باید که شرح واقعه را مو به مو کنی
من حاضرم که باز بیفتم ز ناقه تا
با مادرت دوباره مرا روبه رو کنی
از تو نمانده لب و زبانی ،ولی بدان
باید که با سه ساله خود گفتگوکنی
با چشم بسته از طبقت دل نمی کنم
تا اینکه هدیه ی سفرخویش رو کنی
گیسو به زیر پای سرت پهن می کنم
تا فرش نخ نما شده ام را رفو کنی
بابا تمام بال و پرم درد می کند
مویم کشیده اند وسرم درد می کند
سعید توقیفی
تاریخ : شنبه 91/9/4 | 10:0 صبح | نویسنده : رهرو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.