سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا مهدی ادرکنی

بى‏تو اشکى خشکیده در چشم، بغضى ناشکفته در گلو و فریادى مرده برلبم.

بى‏تو ابرى سرگردان و سایه‏اى هراسان بر دیوار ترک بسته عمرم.

 بى‏تو غروب هر پاییز، انجماد هر زمستان و شاخه خشک شکسته در توفانم.

 باور کن بى‏تو سنگى اسیرم در مسیر تند سیلاب.

    ***

 بى‏تو داستانى گنگ، شعرى ناموزون و سرودى سردم.

 بى‏تو متنى بى‏پیام و پیامى بى‏پژواکم.

 بى‏تو واژه‏ها در تفسیر حیات بوى مرگ مى‏دهند.

 آغازها پایان را فریاد مى‏کشند و همه راه‏ها به بن بست ختم مى‏شود.

 بى‏تو هر دقیقه قرن و هر نفس عمرى است و

 شب‏ها در انتظار سحر در سکوت و سردى به سر مى‏برند.

 بیا تا شب سحر را در آغوش گیرد و کودکان بهار را میهمان کنند.

 بیا تا گل‏ها، شکفتن و رُستن را در بهار ابدى تجربه کنند.

    ***

 بیا تا در رکابت، کوچه‏هاى شهرم را بار دیگر تکرار کنم؛

کوچه‏هایى که در گام گامِ آن بذر شهیدى خفته

 در انتظار باران تو امید شکفتن دارد.

 بازآ... که من بى‏تابى حوصله‏ها، دیوار ترک خورده صبرها

و دشت عطش زده قلب‏ها را نظاره کرده‏ام.

 بازآ که فانوس چشم ما بر جاده‏ها است.

در امتداد نسیم بهارى است. با تو شکوفه مى‏شکفد،

 چشمه مى‏جوشد، شب مى‏شکند و حیات آغاز مى‏شود.

 

برگرفته از نشریه دانشجویی (م. اخویان)




تاریخ : جمعه 92/1/9 | 4:8 عصر | نویسنده : رهرو | نظر

  • paper | ایکس باکس | قالب بلاگ اسکای
  • کد نمایش آب و هوا

    کد نمایش آب و هوا

    کدهای جاوا وبلاگ

    قالب وبلاگ