دکتر چمران لحظهاى بیکار نمىنشست. یا کار مىکرد، یا مىخواند و یا مىنوشت. حتى اگر چند دقیقه جلسهاى دیرتر تشکیل مىیافت از این فرصت کوتاه نیز استفاده مىکرد و مىنگاشت و آن چه را که مینوشت براى خود و دل خود مىنوشت نه براى دیگران و نه به خاطر آن که روزى منتشر شود، مکنونات قلبى او بود.
[خدا بود و دیگر هیچ نبود] مجموعهاى است از نگاشتههاى دکتر در آمریکا، لبنان و ایران که مطالعه آن را به دوستان توصیه مىکنیم.
یک نمونه از نوشتههاى دکتر چمران در لبنان که در تاریخ 10 فوریه 1978 نوشته شده است را تقدیم مىنماییم.
هنوز چشم به دنیا نگشوده بودم که با طوفانهاى سخت زندگى روبهرو شدم. در تلاش بقا سخت به تکاپو پرداختم. چست و چالاک در فراز و نشیب حیات، پستىها و بلندیها را طى مىکردم. از گردابهاى خطرناک خود را نجات میدادم، با امواج سهمگین خطر، دست و پنجه نرم مىکردم و مىخواستم که ساحل نجاتى بیابم و لحظهاى بیاسایم، آرزو داشتم که تختهپارهاى بیابم و بر آن بیاویزم و راه خود را به ساحل نجات هموار کنم. طوفانهاى سخت همچون پر کاه مرا از این طرف به آن طرف پرتاب مىکرد و من نیز سعى داشتم که تعادل خود را حفظ کنم و دستخوش سقوط نشوم.
.: Weblog Themes By Pichak :.