آن شب مدینه شاهد مرگ سحر بود
ماه سفر آماده از بهر سفر بود
آن شب دل از داغ غم جانانه می سوخت
برگرد شمعی نیمه جان پروانه می سوخت
ام المصائب از مصیبت دیده تر بود
در پیش او طشتی پر از لخت جگر بود
آن شب برادر نیش ها را نوش می کرد
از حق سخن می گفت و خواهر گوش می کرد
آن شب حسن بهر حسینش راز می گفت
شرح بلا و کربلا را باز می گفت
آن شب حسن را سینه بودی پرشراره
چشم حسینش بود و قلب پاره پاره
آن شب دل قاسم خدا را یاد می کرد
فریاد از بی رحمی صیاد می کرد
(ژولیده نیشابوری)
تو کجایی سهراب ؟؟!! آب را گل کردند......
چشم ها را بستند .....
و چه با دل کردند..
صبر کن ای سهراب ! گفته بودی قایقی خواهم ساخت ..
قایقت جا دارد ...
من هم از همهممه ی اهل زمین دلگیرم ....
درخت چنار را دوست دارم چون هر وقت از بالا به آن نگاه می کنیم
هزار دست به آسمان بلند شده می بینیم.
و یا پاییز بیشتر دوستش دارم.
که حنا می بندد،تا در قنوت آتش را از یاد نبرد!
تا بر باد دادن هستی اش را جشن بگیرد
تا مرگ را برقصد و پایکوبی کند
که فردا هزاران هزار جوانه خواهد داشت
بگذار باران باشیم در خاطرات جشن حنا بندان و شکوه برگ ریزان.
که فردا هزاران هزار جوانه خواهد داشت
16آذر
روز عدالت خواهی و استکبارستیزی
دانشجویان بردانشجویان دیروز و امروز
مبارکباد.
.: Weblog Themes By Pichak :.