ماهی هفت سین
چشمهایش پر از روشنى بود
مادرم هفت سین را که مىچید
گفت: بابا هم الان مىآید
رو به من کرد و آهسته خندید
در که وا شد، به خود گفتم اى واى
جاى ماهى هم امسال خالى است
باز شیطان در گوش من گفت
این پدر آدم بىخیالى است
خواستم تا به طعنه بگویم
تنگ خالى است، ماهى نداریم
دستهاى پدر زود گفتند
دخترم ما گناهى نداریم
اشک در چشمهایم تراوید
روى خود را به دیوار کردم
دستهاى زمخت پدر را
مثل یک واژه تکرار کردم
روى دریاى بىرنگ کاغذ
ماهى قرمزى را کشیدم
بعد با قیچى کند مادر
دور تا دور آن را بریدم
اینک آن ماهى کاغذى را
بر سر هفت سین مىگذارم
اى پدر تازه مىفهمم این را
قد مادر تو را دوست دارم
علیرضا دهقانیان
مىخواهیم کمتر از گل و گیاه و عقبتر از زمین و درخت نباشیم.
مىخواهیم خود را برویانیم، جوانه زنیم، رشد کنیم، ثمر دهیم و کمتر از [بهار] نباشیم.
ولى چگونه؟...بذرمان چیست؟ ریشه مان در کجاست؟ از کجا سیراب و تغذیه مىشویم؟
از کدام منبع، نور و حرارت مىگیریم؟ در کدام زمین و زمینه قرار گرفتهایم؟ باغمان و میرابمان کیست؟
رویش و پژمردگى، شکفتن و خشک شدن و حیات و مرگمان چیست و ثمر وجودمان براى جامعه کدام است؟
اینها سؤالات ساده و کم اهمیتى نیست.
مىخواهیم مثل بهار، بروییم و شاداب شویم و سایه و ثمر داشته باشیم.
از طبیعت باید درس بگیریم.
همان طور که گاهى باغ و بوستان را خزان مىزند، ما هم ممکن است دچار خزان زدگى شویم.
آنگونه که خرمنى آتش مىگیرد، یا بذرى فاسد مىشود، یا محصولى راآفت مىگیرد، یا میوهاى دچار کرم زدگى و خرابى مىگردد، یا مزرعهاى را سیلاب مىبرد، یا انبار غلهاى در شعلههاى آتش مىسوزد و خاکستر مىشود یا محصولاتى مسموم و زیانبار مىشود، در [مزرعه وجود] و در [زراعت زندگى] ما نیز چنین آفات و سمومى ممکن است دیده شود.
در زراعت وجودى خود، نباید از یافتن بستر و زمینه مناسب و بذر افشانى به موقع و حفاظت و حراست از عمر و روح و اندیشه و عمل و اخلاق، غافل بود.
[این جهان مزرعه آخرت است...] و ما باغبانى هستیم که مسؤلیت بارورسازى باغ زندگى مان را به ما سپردهاند و همه امکانات، تسهیلات و توانایىها را هم در اختیارمان گذاشتهاند.
[عملِ] ما بذرى است که مىکاریم.
رابطه عمل و جزا، رابطه [کشت] و [برداشت] است.
براى بدرقه در بىترانه سفرت
بهار سر زد و باران گرفت پشت سرت
نسیم، پنجره در پنجره تو را مىجست
هواى فروردین کوچه کوچه در به درت
اگر نیامد و دستى تکان نداد کسى
تکان به رخوت پروازدار بال و پرت
زمین فراز و نشیب تو را که یاد گرفت
چقدر رود به دریا رسید در اثرت
درخت، تقلیدى از نگاه سبز تو بود
بهار، ترجمه شعرهاى سبز ترت
مهدى فرجى
ز کوى یار مىآید نسیم باد نوروزى
از این باد ار مدد خواهى چراغ دل برافروزى
انسان فطرتاً نوگراست. تازگى را دوست دارد و از کهنگى و یک نواختى گریزان است. تنوع در زندگى براى او نشاط آفرین و فرحزاست. [نوروز] پیک تحول، دگرگونى و تازگى و قاصد خوش خبر کوچ سرما و فسردگى است. پدیدهاى نوروزى نو است. با این که هر روز، روزى نو و متفاوت با دیروز است، ولى در این میان تنها نوروز را نوروز نامیدهاند؛ چون طراوت دشت و دمن، شکفتگى باغ و راغ، مسیح دم گشتن هوا و ترانه خوانى مرغان را بر تازگى خود گواه آورده است.
هر پدیدهاى با خود پیامى دارد؛ ولى نوروز با خود پیامها دارد. نوروز وقت خوشى است که باید آن را مغتنم شمرد و میهمان عزیزى است که باید قدومش را ارج نهاد.
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
.: Weblog Themes By Pichak :.