آیا فردا دنیا به آخر می رسد؟؟؟؟؟؟؟؟
کریستف کلمپ زمانیکه برای آخرین بار وارد سرزمینی به نام آمریکا شد متوجه شد که افرادی
به نام مایاها با تمدنی بزرگ در انجا ساکن هستند که هنوز هم بازمانده هایی
با سنت باستانی خود در برخی از مناط ق آمریکا زندگی می کننند .
آنها دستاوردهای زیادی در زمینه ی معماری،ریاضیات و نجوم دارند.یکی از دستاوردهای
آنان ایجاد تقویم کسوف و خسوف دقیقی بود که برای استفاده های علمی
و کشاورزی از آن بهره می گرفتند.مایاها با ترکیب تقویم تزولکین و تقویم 306 روزه
هاآپ تقویم جدیدی ساختند که با ان می توانستند وقایع نجوم را تا چند قرن دیگر
پیش بینی کنند و دقیقا تا اول دی ماه امسال یعنی مصادف با 21 دسامبر بوده است.
درخت چنار را دوست دارم چون هر وقت از بالا به آن نگاه می کنیم
هزار دست به آسمان بلند شده می بینیم.
و یا پاییز بیشتر دوستش دارم.
که حنا می بندد،تا در قنوت آتش را از یاد نبرد!
تا بر باد دادن هستی اش را جشن بگیرد
تا مرگ را برقصد و پایکوبی کند
که فردا هزاران هزار جوانه خواهد داشت
بگذار باران باشیم در خاطرات جشن حنا بندان و شکوه برگ ریزان.
که فردا هزاران هزار جوانه خواهد داشت
دکتر چمران لحظهاى بیکار نمىنشست. یا کار مىکرد، یا مىخواند و یا مىنوشت. حتى اگر چند دقیقه جلسهاى دیرتر تشکیل مىیافت از این فرصت کوتاه نیز استفاده مىکرد و مىنگاشت و آن چه را که مینوشت براى خود و دل خود مىنوشت نه براى دیگران و نه به خاطر آن که روزى منتشر شود، مکنونات قلبى او بود.
[خدا بود و دیگر هیچ نبود] مجموعهاى است از نگاشتههاى دکتر در آمریکا، لبنان و ایران که مطالعه آن را به دوستان توصیه مىکنیم.
یک نمونه از نوشتههاى دکتر چمران در لبنان که در تاریخ 10 فوریه 1978 نوشته شده است را تقدیم مىنماییم.
هنوز چشم به دنیا نگشوده بودم که با طوفانهاى سخت زندگى روبهرو شدم. در تلاش بقا سخت به تکاپو پرداختم. چست و چالاک در فراز و نشیب حیات، پستىها و بلندیها را طى مىکردم. از گردابهاى خطرناک خود را نجات میدادم، با امواج سهمگین خطر، دست و پنجه نرم مىکردم و مىخواستم که ساحل نجاتى بیابم و لحظهاى بیاسایم، آرزو داشتم که تختهپارهاى بیابم و بر آن بیاویزم و راه خود را به ساحل نجات هموار کنم. طوفانهاى سخت همچون پر کاه مرا از این طرف به آن طرف پرتاب مىکرد و من نیز سعى داشتم که تعادل خود را حفظ کنم و دستخوش سقوط نشوم.
ای دل،تو چه می کنی؟می مانی یا می روی؟
داد از آن اختیار که تو را از حسین (ع) جدا کند!
این چه اختیاری است که برای روی آوردن بدان باید پشت به اراده حق نهاد!
ای دل !نیک بنگر تا قلاده دنیا را بر گردنها ببینی
و سر رشته قلاده را ،که دست شیطان است.
آنان می انگاشتند که این را ه را به اختیار خویش
می روند ،غافل که شیطان
اصحاب دنیا را با همان غرایزی که در نفس خویش دارند
می فریبد........
16آذر
روز عدالت خواهی و استکبارستیزی
دانشجویان بردانشجویان دیروز و امروز
مبارکباد.
ظهر عطش علیرضا فولادى
ذوالجناح آمد و آیینه زخم است تنش
هر چه آیینه به قربان چنین آمدنش
این زبان بسته چه دیده است که در ظهر عطش
چشمه در چشمه سرشک است زبان سخنش
بى سوار از سفر کرب و بلا آمده است
مثل باغى که به تاراج رود یاسمنش
واى اى واى به خونِ که حنایى شده است
جابه جاى بدنش یال شکن در شکنش
با سکوتى به بلنداى هزاران فریاد
نوحه مىخواند و بانوى حرم سینه زنش
عاشورا جشن به زانو درآمدن مرگ است.
ترس مرگ با آدمها همیشه گلاویز بوده و بازى را برده. مردم سالها
با هراس این کابوس خوابیدهاند.
از تن بىرمق مردهها فرار کردهاند. از قبرستانها گریختهاند.
بعد ناگهان مردى پیدا شده که وسط
انبوه دشمن ایستاده، فریاد مىزند: مرگ، گردنبند
زیبایى بر گردن دختر جوانى است.
مردى آمده فریاد مىزند: شمشیرها، مرا در بر گیرید.
مردى آمده سوار بر اسب،
وسط میدان شعر مىخواند و این کلمه
رعبآور را مرتب به بازى مىگیرد. انگار نه انگار
که این هیولاى شبها و روزهاى نسل آدم بوده است.
مردى پیدا شده که یک ذره
هم از این دیو نمىترسد. مرگ که پایههاى پادشاهىاش
بر ترسهاى مردم بنا بود،
ناگهان بىبرج و بارو شد. قلعههایش فرو ریخت.
مرد جلو مىرفت و مرگ،
زیر سم اسبهایش جان مىکند.
عاشورا جشن به زانو درآمدن مرگ است.
سلام بر سرزمین تفتیده کربلا؛ سرزمینى که سراپاى آن را عشق گرفته است؛
سرزمینى که خاکش شفابخش دردهاى بىدرمان است؛
سرزمینى که جگرگوشه على و زهرا را در
خود جاى داده است؛ سرزمینى که صداى [هیهات من الذلة]
حسین در آن به آسمان
رفت و سقف آسمانها را شکافت؛
سرزمینى که در آن امامى نداى [هل من ناصر
ینصرنى] سر داد و کسى جز تیغهاى شمشیر و
تیزى نوک نیزهها پاسخش را نداد.
سرزمینى که هنوز از آن صداى سیلى خوردن رقیه
و العطش کودکان به گوش مىرسد.
اى سرزمین تب دار کربلا که به حق کرب و بلا
نامیده شدى مىخواهم با سخنانى هر
چند کوتاه از تو شکایت کنم.
اى خاک هنگامى که سر حسین بن على را بریدند،
بربدنش اسب دواندند، خیمههایش را آتش زدند،
عباسش را قطعه قطعه کردند،
سجادش را به زنجیر کشیدند، خاندانش را به اسارت بردند،
چرا دهان باز نکردى و آنان را در کام خود فرو نبردى؟
اى آسمان چرا آنان را در سیلاب گرفتار نکردى؟
اى باد چرا آنان را در قهر خداگونه خویش گرفتار نکردى؟
کجا بودید اى پرستوهایى که اصحاب فیل را با آن همه هیمنه زمینگیر کردید؟
چرا کسى به فریاد حسین نرسید؟ مىدانم چه مىخواهید بگویید؛
مىخواهید بگویید ما مانده بودیم که چه کنیم و حیرتزده نگاه مىکردیم
که یک قوم چقدر پست مىشود که با امامش،
با کسى که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله دربارهاش فرمود:
[حسین منّى و انا من حسین] این گونه رفتار مىکند.
شاید شما هم سرّ این سکوت را نمىدانستید؛
سرّ آن این بود که زمین و زمان و تمام موجودات عالم
تا ابد یزید و یزیدیان را لعنت کنند و سلام و صلوات
خود را نثار حسین علیهالسلام و اصحابش کنند؛
السلام على الحسین و على على بن الحسین و
على اولاد الحسین و على اصحاب الحسین.
.: Weblog Themes By Pichak :.